معنی از وسایل مخابراتی
حل جدول
بیسیم
برج مخابراتی
دکل
ماهواره مخابراتی
اسکایپ
کارور مخابراتی
اپراتور
وسایل
ابزار
نوعی سیستم مخابراتی
تلهتکس
برج مخابراتی تهران
میلاد
لغت نامه دهخدا
وسایل. [وَ ی ِ] (ع اِ) وسائل. ج ِ وسیله.اسباب و لوازم. (فرهنگ فارسی معین): با این وسایل و فضایل در خصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی. (فرهنگ فارسی معین از لباب الالباب).
گر تو برانی کسم شفیع نباشد
ره به تو دانم دگر به هیچ وسایل.
سعدی.
- وسایل ارتباطی، هر چیز که ارتباط میان دو کس یا دو جا برقرار کند.
- وسایل نقلیه، وسایط نقلیه.
فرهنگ فارسی هوشیار
وسایل در فارسی (تک: وسیله) افزارها چاره ها (اسم) جمع وسیله اسباب لوازم ((و با این وسایل و فضایل درخصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی. ))
فرهنگ عمید
وسیله
* وسایل نقلیه: هر نوع وسیله که برای حملونقل به کار میرود، مانند گاری، اتومبیل، کامیون، کشتی،
واژه پیشنهادی
فرهنگ معین
(وَ یِ) [ع.] جِ وسیله، اسباب، لوازم.
مترادف و متضاد زبان فارسی
ابزار، ادوات، اسباب، جهاز، سامان، لوازم، وسایط
فارسی به عربی
اثاث، ادات
معادل ابجد
1369